-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیر 1401 14:00
بعذ از چنذ سال دوباره شوق نوشتن در من گل کرد ولی پیری از یک ظرف و نفس خانم نوه گلم ازطرف دیگر نمی گزارند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیر 1399 23:21
مرا با تو عهدی است ن شکستنی من عضو توام تو عضو منی اگر صد خطر پیش آید کنون من جا ن تو ام تو جان منی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 فروردین 1399 01:09
شروع می کنم نوشتن را بعد از غیبتی طولانی نمی دانم چرا دستم به قلم نمی رود حواسم اینجا نیست ذهنم بازار شام است همه چیز در آن یافت می شود الا شعر شعر هایی گاه گاه به ذهنم می آیندولی چون رهگذری زود می روندو هرز گاهی هم که می مانند حوصله مرا یاری نمی کندبه امید ایزد منان شروع می کنم نوشتن را
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اردیبهشت 1398 22:29
داشت چوپان فقیری یک سگی مرد یک روز آن سگش از گشنگی چونکه چوپان دوست داشت آن را زیاد قبر او را بین مسلمین نهاد آن خبر پچید آن روز دست به دست عاقبت در محکم قاضی نشست تا شنید قاضی این کار خطا حکم داد چوپان بسوزد زین گناه دید چوپان حکم او سنگین بود چاره این حکم بس تمکین بود گشت چوپان در بند واسیر رو به قاضی کرد وگفت جان...
-
دل
دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 23:24
دلم آشوب .سرم غوغا است امشب بسان کوره می سوزم من از تب اگر دستت طبیب و چشم داربست به من نو ان تو یک جرعه از لب نمی گویم گرفتار که گویی چرا یک دم نگاه تو به من نیست اگر مهرت چون چشمه بجوشد ن خواهی کرد تو از من دلجویی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردین 1398 16:34
گفتند اگر که سژل بیاد خانه ها ویران و دلها ماتم میشود کس نمی دانست که عزم ملت ایران تجلی می شود همه یک تن می شوند و سیل تنهای تنها هر دست صد دست می شود پشت ها به هم مچسبند اراده می شود چون اشتران کوه
-
بهارسیل
سهشنبه 20 فروردین 1398 16:24
بهار اوما همه جا سیل و اوه همه جان او گرت هونم خروه نکرده یه کسی تدبیرو چاره منی که گپ ای هونه د خوه بیارش بکنید دنیان او بورد خیالی که تو دوری یه سروه د خورموه بیر بیا تا سوسنگرد دمشو خره و دلشو کووه پلدختر و ممولو هان و زیر او کس نی موه بخونه سی خورموه خوزستا ن نیا د ور د هر لا چی کاسه پر د اویی لولوه خدایا شکرت سی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 فروردین 1398 20:13
نو بهار اوما همه جا اوه او سیل اوما هونه همهن کرد خرو
-
سال نو
یکشنبه 11 فروردین 1398 08:48
نو بها اوما همه جا سوز سوز باغ و بوسو دشت و صحرا سوز سوز خرم و پایار درخت جون تو بی بلا و بی قضا با سوز سوز غنچه لویات همیشه و خنه مین دوس و آشنا با سوز سوز مارکت با سال نو صد سال هنی مین مالت کت خدا با سوز سوز برقرار بوی که تا ایلی و تو بر قرارو سر پا با سوز سوز
-
خدای یکتا
شنبه 10 فروردین 1398 14:54
نگاهت چرا سنگین است چه خطایی ز من سر زده است که مرا لایق احساس نمی دانی تو من چه گویم که تو را راضی و خشنود کند و مرا باز به آغوش تو برگرداند اگر از باغ توغنچه سرخی چیدم اگر آواز مینای تو را می خوانم دست من نیست تقصیر ز آن چشمک مستانه توست که مرا مثل چراغی درکوچه بن بست به خود می خواند گرنبودی این همه ذوق کجا در دل من...
-
خوب بود
شنبه 10 فروردین 1398 14:30
می شود که خوب بود و آزاد می شود دوستان خود را کرد شاد می شود دستگیر بود در کار خوب می شود هر کوچه را کرد آباد می شود انشا نوشت از خوب و بد می شود از عشق کرد هر احظه یاد می شود بذر سخاوت را فشاند می شود در هر زمینی بود باد می شود یک دست افتاده گرفت از سقوط یک شکست کرد آزاد می شود خوب بود وخوب ماند تا ابد بوستانی خشک را...
-
عید آمد
پنجشنبه 23 اسفند 1397 22:58
عید آمد و از پسته و آجیل خبری نیست انگار نه انگار که از عید اثری نیست نه شور وشعف در سخن باد مهیاست در ذهن پرستو سیرو سفری نیست امسال که زیبا طبیعت بذل می کرد مرده است سخاوت دیگر گوهری نیست رفته است زمستان و خوابند درختان بر شاخه خشکیده گیلاس فاش و ثمری نیست آشفته و حیران گرفته است بقضی با چنگ گلو یی که در آن چشم تری...
-
سوز سوار
جمعه 17 اسفند 1397 23:38
و دشت و صحرا زیه دلم سی تو ری و هونه خدا نمیکم بی تو جیره در و گوش دلم چش و ران تا بزنم بوسه و گلمه ری تو جون دلم بی تو همه کل هیچن دنیا نیرزه و یه تال می تو عید نزیکه همه هان سر شوق شوق همه کی یویی بمونی تو زی بیا تش افتایه د ولات سی کل عالم نامه امونی تو سوز سوار یوسف دین خدا یاور همیه بی کسونی تو
-
دلنوشته
جمعه 10 اسفند 1397 23:43
دوست دارم بنویسم از همه جا و همه کس چراغ اتاقم را خاموش کردهام و تمام فکرم را متوجه نوشته هایم نمی دانم چه بنویسم واز که وچه بگویم هرچه فکرمیکنم درد است زخم است که نیاز به درمان و التیبام دارد از گرانی بگویم یا از فقر که این روزها بیداد می کندچون نیاز به فریاد رس دارد حال همه خراب است همه شاکیند و نالان همه از درد حرف...
-
چشم تر
جمعه 3 اسفند 1397 22:46
تماشا می کنم هر صبح طلوعی را که شاید در غروبش من نباشم وشاید چشمهای گریه ای نیز به دنبالم تماشاگر نباشند غریبانه میان چشم ها من به دنبال دو چشم تر بگردم ولی تو بی خیال از رفتن من به یاد طبع شوخ من بخندی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آبان 1397 23:44
اینجا چلچله ها به روی نی می خوانند راز لاله های مانده را میدانند یک دسته پرستوی مهاحر اینجا از داغ و فراق لاله ها گریانند هرکس گلی به سینه اش بگرفته با زمزم عشق خاک گل را شسته گوید گل عزیز و عریان خفته از داغ و فراق تو همه حیرانند پاها ورم کرده از سختی راه چشم ها نمی خوابند از حسرت و آه دنیا سیاست در قاب تگاه از داغ و...
-
زلف سیات
جمعه 13 مهر 1397 23:53
سقه زلف سیات وچش مست خدا دونه که مه هام د هوست کاسه گدایی دسم هام و پا دیگ چی بکنم که کمچه ها و دست
-
روزگار
جمعه 2 شهریور 1397 17:13
گیرم که روزگار به کام من و توست رامشگرشهر کنون به دام من و توست از بازی روزگار چه دانیم .فردا که سرورما همان غلام من و توست
-
مسجد
پنجشنبه 25 مرداد 1397 18:23
مسجدم کلبه کوچکی است از شاخه یاس داخل کوچه گلهای سپید سبزه هایش خرم بوته هایش همه با احساس وسعتش پهنه دستان خدا منبرش بوته یک گل سرخ گنبدش به بلندای طلوع افتاب پنجره ها همه ازجنس بلور پیش نمازش پرستوی مهاچر و چکاوک بلند میخواند نماز سحری میتراود در ان حاله نور مردمانش ماهی داخل تنگ بلور روی بامش خداوند هر صبح با قد م...
-
انصاف
چهارشنبه 24 مرداد 1397 17:58
گر به جای صدحرف یک جو عمل بود هر مشکل ما سهل هر مسله حل بود با ارر نی انصاف در این دوره بیمار بر دامن هر گل صد شهد عسل بود باشیم همه هم دل و هم سفره و همراه همبستگی ما چو یک صرب المثل بود .ر من بکنم کار خودم را به درستی و شما هم زیبایی دنیا دراین ملک و محل بود خود خواهی و کم کاری ما گشت بلایی پایان همه زحمت ما تبدیل...
-
ترس
دوشنبه 15 مرداد 1397 00:50
من از فتنه مهتاب می ترسم از غربی ترین گلگو نه آفتاب میتر سم من از سکه و زر از سایه تزویر از ریشه های تنومند اختلاس از آیینه زنگار سیاست از آرایش ماه در گرگ و میش زندگی از شب از خواب لاله های عشق از بوق نیرنگ در گل های شبپوری از بیداری یک کودک بی تاب می ترسم من از روزی که پژمردت گل نایاب می ترسم من از شهر شلوغ از کوچه...
-
غمنامه عشق
یکشنبه 20 خرداد 1397 13:06
درمسجد امشب دیو کمین است شکاراو شیر حیدر دین است آفتاب نمی تابی چرا امروز دانی که نورت پر ز تسکین است صبح گشته و مهراب تاریک است خاری که آنجاست زهر آگین است شق القمر کردند فرق ماه مهراب از خون سرخ و رنگین است این ماتم جانسوز تنهایی بر شانه های باغ سنگین است در شهر عشق بن بست یک کوچه الغوزشان با اشک آمین است بقض خفه...
-
من یه آسمونه پر ستاره
سهشنبه 15 خرداد 1397 01:02
من یه آسمونه پر ستاره من و طاله که هی سی مه بیاره من یه لو خنه ویه دل شاد من کسی که و مه دل سپاره من تاجی که هی ها و سر مه من و کسی که ها دور ور مه من و یه باغچه و سه غنچه گل چی جومه کودری هان د ور مه من گرمی دس پیر دایم من کسی که من سی خم هایم من چتری که خم هایم و سایش من کسی که ها یایه و سایم دعا کنم خدا دیار سرم با...
-
دویدیم و دویدیم
دوشنبه 14 خرداد 1397 23:34
دویدیم و دویدیم به هیچ جا نرسیدیم جوانی رفت پیر شدم ما دیگه نا امیدیم دستا به جایی بند نیست درون جیبا خالی است حقوق یک ماه ما برای چند بدیهی است این همه وام پر سود برای یک نیاز بود اگر نمی گرفتیم باز هم می شدیم نابود به سرعت میرن بالا از پفکه تا کالا دیروز بهتر از امروز فردا بدتر از حالا از رو با هم رفیقیم چو گوهر و...
-
سوختیم از آفتاب
دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 00:29
سوختیم از آتشت ای آفتاب پشت ابر اندی بمان دیرتر بتاب ما به باران خدا محتاج تریم پس چرا می آیی اکنون با شتاب سهم تو از آسمان باشد سه ماه بیشتر از این نیست ماندن را ثواب ظهر ها وقتی که برق ها می روند می شویم چون گوشت بریانی کباب دستمان کوتاست بهر اعتراض می کنیم با ناسزا تو را خطاب سوختیم از آتشت ای آفتاب لعنتی زود تر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اردیبهشت 1397 22:56
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اردیبهشت 1397 22:54
-
چشمه آزب زلالم
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397 23:59
چشمه آب زلالم که روان برسنگم باز کن آغوش گرمت که بسی دلتنگم مهر بانم از سکوت تو دلم می ریزد تب گرم غزلت مهر سرود با چنگم کوچه تنگ خیالم پر از غوغا شد تا نواختی ساز عشقت را تو با آهنگم غزلم گر تو نباشی بدان می میرم بی تو صیدم که بد خفته در این ارژنگم گر مرا هست توانی که پیمایم راه به هوای تو بود ور نه که من می لنگم...
-
منگره
جمعه 31 فروردین 1397 21:21
نونم چی ها د ای منگره تعریف کنن دش دل آدم بره هر هفته رون وش دایی یا بچو جاده بید رون کرد نه خاکلو رحمان فرزان پور کریم حیدری منگرن کردنه و ره منجلی حجت و مهدی وا تیر دومایاش رون و منگره سی مرغ و خایاش حرف حشمت دم نیریت و دل نرنجید د مه وا ای حرف ول ار کسی کارش با د منگره ایقه نروه وش هر رو یسره هر چیی خوه یه دفه بوه...
-
خواب بیداری
جمعه 24 فروردین 1397 17:36
کاوس مرا از رنج و غم آزاد نمی سازد می دانم که بیدارم چرا پس خواب می بینم چرا اطرافیان را مصطرب بی تاب می بینم چرا خورشید را در پشت ابر در قاب می بینم چرا رنگین کمان را حبس در حباب می بینم نمی دانم چرا من روز روشن خواب می بینم نمی دانم چه آمد بر سر مردم همه در خواب من از هم گریزانند همه حیران حیرانند همه از اصطراب...