نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

روز پدر

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را 

که به نام تو مزین روز زیبای بابا را 

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین 

که به قلب مرد نقش بست عشق پاک کبریا را 

 به خدا که در دو عالم اثر از فنا نبا شد 

گر به دست مرد افتد غیرت گره گشا را 

مگر ای سحاب رحمت تو ببار و ر نه دوزخ 

که  به مکر و جهل و حیله آتش افتاد همه جا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن 

که به نام او بکیریم دست مرد بینوا را 

چو به دوست عهد بندد ز میان پاک بازان 

سینه ها سپر بگردنند آتش گلوله ها را 

بجز از علی که آرد پسری ابو العجایب

که شود چراغ راه شهدای جبهه ها را 

نه خدا نوانمش خواند نه بشر توانمش گفت 

به علی هرکه نماید ز ته دل اقتدا را 

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت 

تو بپاش به چشم کورم خاک پای مرتضی را 

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت 

دل و عشق داده  پیوند به دو حلقه جدا را 

چو تویی قضای گردون به دعای مستمندان 

ز بدی تو دور گردان این غلام رو سیا را 

چو زنم به نای هردم به نوای شوق او دم 

بنویسیم از ته دل جمله مردا این دعا را 

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی 

آورد پیام خیری ز ختام هر بلا را 

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب 

روز مرد بادا مبارک به جمیع بابا ها را


میمونی طبیعت

طبیعت میمونی گپی وان امروز 

بکنه بدرغه  د عید  نوروز 

سفره وان و سرش هرچی دلت ها 

د آش باقله تاسو پ لوسوز  

زوزه باد شمال بوزی ملیچه 

دو دسماله بوازیموشاد و پیروز

 بیشه تش مغل گله بریژه

بید گلونی و سر .بیه ورخت دوز

شوخی گپیا بوزی کوچکو ولو او 

عاقبت و خیر بایم شاد و پیروز 

شادی د بینمو رختش ننه

بیل سی یک بایمو و یارو دلسوز



عشق

عشق گر اتش به جانم می زند 

پتک بر این استخوانم می زند 

تشت رسوایی اگر سر می نهد 

عیب ما بر بوق عالم می زند 

باده مست جنونم می دهد 

نیش بی مهری به جانم می زند 

بین مردم گر خرابم می کند 

چوب بر فرق خیالم می زند 

باک نیست مجنونم و درد می کشم 

عشق میزان است عیارم می زند 

دست بسته سر به دارش می نهم 

با سر زلفش دارم می زند

عشق دل باختن به نام دلبر است 

بین دلبازان مثالم می زند 

از همه دنیا و طرفند های ان 

دست من گیرد کنارم می زند 

ذکر عشق از هر نماز واجب تر است 

اب بر روح و روانم می زند

عشق یعنی یا علی گفتن وبس

آب بر روی سرابم میزند



زندگی زیباست و شیرین با همه سختی هایش  نعمت بزرگی است که عظمت آن از لذتش پیداست زمانی که قند در دلمان آب می شود و احساسمان اوج میگیرد  به خود می بالیم و در پوست خود نمی گنجیم  کبوتر وار با بالهای تیز بر فراز گذشته پرواز می کنیم  از آن بالا همه کوچک میبینیم نقطه شروع را اگر توانستیم تشخیص دهیم 





اشک های باران

بقض ابر و اشک های باران 

شهر را تیره وتار کرده است 

بهار نیامده قهر کرد و رفت 

زمستان سر کار آمده است 

میهمانان همه خیس خیس 

نو روز را شرمسار کرده است 

برکه خالی است ز احساس نی 

قاز هم سفر قندهار کرده است 

کبوتراز بام حرم پر زد و رفت 

جایی دگر سراغ یار کرده است 

لطف ندارد دوست بر من و تو 

که تو را مست و مرا بیمار کرده است