نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

مسجد

مسجدم کلبه کوچکی است از شاخه یاس 

داخل کوچه گلهای سپید 

سبزه هایش  خرم 

بوته هایش

 همه با احساس

وسعتش 

پهنه دستان خدا 

منبرش

 بوته یک گل سرخ 

گنبدش به بلندای طلوع افتاب 

پنجره ها همه ازجنس بلور 

پیش نمازش پرستوی مهاچر 

و چکاوک بلند میخواند 

نماز سحری

میتراود در ان حاله نور 

مردمانش ماهی 

داخل تنگ بلور 

روی بامش خداوند هر صبح 

با قد م های ظریف اذان 

می کند مردم شهر را بیدار 

مردمی یک نفره بس من ومن 

وقت دیدار خدا امده است 

انقدر هست خداوند نردیک 

بوی عطرش  را به جان می فهمم 

با همه احساسم 

با همه ادراکم 

ودر این باغ خدا مال من است 

نه به نامش جنگی 

نه به نامش ننگی 

هرکسی با افکارش 

با همه کردارش

نزد من محترم است

ته به زیبایی گلهای شقایق می بالم 

نه به زشتی 

نه سیاهی 

نه قیافه 

نه نزاد 

چون خدای من واو 

تمها یکی است 



انصاف

گر به جای صدحرف یک جو عمل بود  

هر مشکل  ما سهل هر مسله حل بود

با ارر نی انصاف در این دوره بیمار 

بر دامن هر گل صد شهد عسل بود

باشیم همه هم دل و هم سفره و همراه

همبستگی ما چو یک صرب المثل بود

.ر من بکنم کار خودم را به درستی و شما هم 

زیبایی دنیا دراین ملک و محل بود

خود خواهی و کم کاری ما گشت بلایی

پایان همه زحمت ما تبدیل به بدل شد

ترس

من از فتنه مهتاب می ترسم 

از غربی ترین گلگو نه آفتاب میتر سم 

من از سکه و زر 

از سایه تزویر  

از ریشه های تنومند اختلاس 

از آیینه زنگار سیاست از آرایش ماه 

در گرگ و میش زندگی 

از شب 

از خواب لاله های عشق 

از بوق نیرنگ در گل های شبپوری 

از بیداری یک کودک بی تاب می ترسم 

من از روزی که پژمردت گل نایاب می ترسم 

من از شهر شلوغ 

از کوچه های خالی از احساس 

زقهر اعتماد 

از مرگ رفاقت در کویر تشنه و بی آب میترسم 

من گر زدن دریا

از تاراج ماهی ها 

از خستگی یک کارگر  در نمک زارها 

به دستان  دسسیسه 

به فرمان ارباب می ترسم 

من از سیلاب خاک بر دامن صخرا  

ز ترس یک علف که از ترس نمی روید کنار جوی آب می ترسم 

من از آرایش ماه 

در آیینه برکه 

زعکس وارانه یک بید که می اندازد به دامانش لرزه و تشوش 

ز رویای گل آلوده یک خواب می ترسم 

من آینده مبهم 

که میسوزد جنگل سبز خیالم را 

به دست کودک ناباب می ترسم