تماشا می کنم هر صبح طلوعی را
که شاید در غروبش من نباشم
وشاید چشمهای گریه ای نیز
به دنبالم تماشاگر نباشند
غریبانه میان چشم ها من
به دنبال دو چشم تر بگردم
ولی تو بی خیال از رفتن من
به یاد طبع شوخ من بخندی