نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

ای فلک ها وم می خنی

همه عمر پا تو منم که تو بیوی و مه بخنی

چه گناهی مر مه کردم که تو لیزم شیونی 

کور کلوم که د دنیا مونسم زمین سوره 

نون و دونم جیر جیرکه که وان هم تو پرنی 

توسون و سوز گرما زیر یه کویره هونم 

تو بچه و سنگ پرونی زیه هونمه رمنی 

بخت اگر که یار مه بی تو دوشتی وام سر سازش 

و فقیری ها کنم ره زیه قومه تیچنی 

ای فلک ینون که گوتم همشو مه وا تو بییم 

ایسه هیسوییه او دیر کرو کر ها وم میخنی



دست خدا

دست همه گیر به دامان توست

 لطف خدا در کف دستان توست

در شب قدر که  شب معراج توست

عالم هستی همه میهمان توست

هرکه کند روی به سویت علی

تا به ازل شیفته و حیران توست

دوری ز تو مایه شرم ساری است

شعیه تو نوکر و قربان توست

نفطه پرگار همه عالمی

عرصه تو موجی ز ایمان توست

قدرت موجت همه گیتی است

ساحل دین قلب یتیمان توست

گیر تو دستم که منم بینوام 

روی منم خیره به چشمان توست


یاد آن روزها بخیر

یادآن دوستان دیرینم به خیر 

 یاد آن روزهای شیرینم به خیر

یاد باد تیم های فوتبال رازی 

لنج های من و اکبر در بازی 

یاد آن گوشی قلک دارمان 

شی میم ر  گشت آن روز رمزمان

یاد مینی بوس آبی علی 

پرسه های ماهیانه گشتلی 

یاد گشتن در گناوه .دیلم 

خاطرات مانده در ذهن بی قلم 

یاد خنده بزی مصطفی 

یاد پرت کردن آن ترقه ها 

یا دآن عن چینی در برنج 

جای گوشت بشقاب ....دنج دنج

یاد خاطرات خان در آبادان 

توی نیزار گفت ریدم بی امان 

یاد ناراحتی های حمید 

عشوه بازیهای نظام با مجید 

یاد آن شب که در کرمانشاه 

خنده ی بسیار کردیم زیر ماه 

یاد آن شبی که حق جو خواند نماز 

خود نشسته بود در وقت نیاز 

یاد آن روزی که رفتیم مومه زر 

خان در عکس داشت یک چیزی به سر 

یاد آب کرم بو گند دهلران 

می زدیم بر سر هم با استخوان 

یاد دزفول در کنار کت آب 

یاد آن سید که قورت می داد کباب 

یاد دوستی هایی که هست  مانگار 

یاد کنیم زان روزها با افتخار 

یاد آنچه بود وهست در خاطرم 

تلخی و شیرینی اش ماند در سرم 

شعر گفتم تا کنیم زان خاطرات 

یادی از آن روزهای چون نبات 


هنر و پیشه ما

هرچند که هست پیشه ما 

بسیار دل آزار 

جز سر سوزن ذوقی 

 در آن چیزی نیست 

ما بقی 

تلخی و رنجیدن یار 

یاد دارم 

آن لحظه تلخ 

دخترم ذوق زد و گفت 

شا عر است بابایم

گفت دوستش 

بیچاره 

شما هم مثل ما........

چه کنم 

طاله ما نیز این است 

که برنجیم و بسوزیم وهنری را بنمایم 

عرضه 

تا نشاند 

گوشه لب های شما 

غنچه ای از خنده 

زندگی در جریان است

زندگی حرکت رودی است که در جریان است .گاه آرام ،ساحلش لذت بخش .ماهیان رقص کنان در ته آب ،لای سنگ های بزرگ ،به بازی مشغول ،دختران نیزار ،پای در آب زلال،شانه باد به دست ،همه با آیینه شفاف آب ،گرم آرایش و زیبایی خود ،بچه ها گرم به بازی مشغول ،موج با عشق ،می زند بوسه به ساحل از دور ،و چراغ خورشید ،می کند شادی و نور افشانی ،همه چیز آرام است ،همه جا زیبا است ،همه خوشحال ،همه خرسند و دل آرام ،همه دلداده و شیدا ،زندگی آرام در جریان است ،کس نمی داند ،شاید اندکی دورتر از اینجا ،در سراشیبی کوه ،دیگر ایستادن را نیسیت روا،تند تند باید رفت ،با سر و سینه به سنگ های بزرگ باید زد ،بوسه ها را با فهر ،میزند موج به سنگ ساحل لطف آفتاب دگر نیست دوا،و تو مجبور به پیمودن راه ،ولی احساس در آن جاری است ،باز امید به آرامش رود ،پس مهم نیست که سخت است پیمودن راه ،آن مهم است که راهت نشود سد ،در همه عمر ،این مهم است که مرداب نشوی بوی گندابت نیازارد ،مرغان لب ساحل را ،و نخواند در تو ،قور باقه مغرور آواز ابو عطا را