نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

بعذ از چنذ سال دوباره شوق نوشتن در من گل کرد ولی پیری از یک ظرف و نفس خانم نوه گلم ازطرف دیگر نمی گزارند

مرا با تو عهدی است ن شکستنی

من عضو توام تو عضو منی

اگر صد خطر پیش آید کنون

من جا ن تو ام تو جان منی


شروع می کنم نوشتن را بعد از غیبتی طولانی  نمی دانم چرا دستم به قلم نمی رود حواسم اینجا نیست ذهنم بازار شام است همه چیز در آن یافت می شود الا شعر

شعر هایی گاه گاه به ذهنم می آیندولی چون رهگذری زود می روندو هرز گاهی هم که می مانند حوصله مرا یاری نمی کندبه امید ایزد منان شروع می کنم نوشتن را

داشت چوپان فقیری یک سگی

مرد یک روز آن سگش از گشنگی

چونکه چوپان دوست داشت آن را زیاد

قبر او را بین مسلمین نهاد

آن خبر پچید آن روز دست به دست

عاقبت   در محکم قاضی نشست

تا شنید قاضی این کار خطا

حکم داد چوپان بسوزد زین گناه

دید چوپان حکم او سنگین بود

چاره این حکم بس تمکین بود

گشت چوپان در بند واسیر

رو به قاضی کرد وگفت جان ایر

این سگ من ثروت بسیار داشت

توی این دنیا جز من کس نداشت

کرد بر من وصییت این سگم

حیفم آمد آن وصیت را نگم



دل

دلم آشوب .سرم غوغا است امشب

بسان کوره می سوزم من از تب

اگر دستت طبیب و چشم داربست

به من نو ان تو یک جرعه از لب

نمی گویم گرفتار که گویی

چرا یک دم نگاه تو به من نیست

اگر مهرت چون چشمه بجوشد

ن خواهی کرد تو از من دلجویی