نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

منگره

نونم چی ها د ای منگره 

تعریف کنن دش دل آدم بره 

هر هفته رون وش دایی یا بچو 

جاده بید رون کرد نه خاکلو 

رحمان فرزان پور  کریم حیدری 

منگرن کردنه و ره منجلی 

حجت و مهدی وا تیر دومایاش 

رون و منگره سی مرغ و خایاش 

حرف حشمت دم نیریت و دل 

نرنجید د مه وا ای حرف ول 

ار کسی کارش با د منگره 

ایقه نروه وش هر رو یسره 

هر چیی خوه یه دفه بوه

نه دت عاجز بان مردم بید روه 

ای شعر گوتم د زون ............

نزنید د مه شر ای ................

خواب بیداری

کاوس 

مرا از رنج و غم آزاد نمی سازد 

می دانم که بیدارم 

چرا پس خواب می بینم 

چرا اطرافیان را مصطرب 

بی تاب می بینم 

چرا خورشید را در پشت ابر 

در قاب می بینم 

چرا رنگین کمان را 

حبس در حباب می بینم 

نمی دانم 

چرا من روز روشن خواب می بینم

نمی دانم چه آمد بر سر مردم 

همه در خواب من از هم گریزانند  

همه حیران حیرانند 

همه 

از اصطراب غمگین و نالانند 

همه نان را به نرخ  روزبرهم می فروشند 

چو رود های بهاری

 بر هم می خروشند

عجب آشفته بازاری است خواب من 

سکوت بر قلب بازار چنگ انداخته 

همه 

در آرزوی وقت بیداری 

کجاست بالشت 

سرت را ا ندکی آرام بگذاری 

و در خوابت  ببینی

 کسب و روزی رونقی دارد 

دکان دار منتظر باشد بیایید مشتری 

با کیفی از لبخند 

سلامی و بگویید 

مهربانی چند 

اگر داری بده یک کیلو از آن را

و سیری همدلی بر روی آن بگذار 

دوستان در خانه قلبم میهمانند 

همه در پیش من 

چون نور چشمانند 

خدایا 

دوست دارم 

خواب  خواب  خواب  باشم من 

نه در بیداری مجنون 

خدایا  این بلاست یا خواب 

گرفته دامن شهر را 

و تاراج برده است -مهربانی را 

خدایا 

دوشت دارم من 

ببندم چشم هایم را 

ببینم مهربانی را 

همه آرام آرامند 

همه خوشحال خوشحالند 

همه جا زندگی جاری 

و رزق و روزی هم .......

ز بار خوشه گندم شکسته 

قامت کشتزار 

من و تو 

همه دوستان و فامیلم 

کنار آن کنار پیش کانال 

نشستیم و بگوییم و بخندیم 

شاد و خوشحال 

بساط مهربانی پهن 

کباب و چایی و یک هندوانه 

همه سیراب از عشق 

شادمانه 

زند گل بر لب جوی جوانه 

و در صحرا بپیچد 

عطر خندوانه



مارپله

زندگانی بازی مارپله است

خانه هایش هر کدام یک خاطره است

تاس را انداختم و آمد شیش

نقطه آغاز شروع کردم به پیش

دور بعدی تاس چرخید روی دو

تا دو خانه مهره ام رفت به دجلو

تاس چرخید و چهار رخ دادنشان

مهره ام افتاد روی نردبان

شاد و خوشحال رو به بالا می روم

به گمانم تا ثریا می روم

تاس این بار مرا یاری نکرد

مهره سه را برایم روی کرد

در دهان مار انداخت تاس مرا

ناله ام بالا گرفت رفت تا خدا

مار خوردم پر ز غصه شد دلم

باز برگشتم به جای اولم

زندگانی گاه پله گاه مار

گاه صافی  گاه نرمی گاه خار

هر کدام ازلحظه های زندگی

لحظه های شاد  غم یا خستگی

هر کدام یک لحظه اند یک حادثه

هر کدام یک مزه اند یک ذائقه

مزه تلخی به جای خود نکوست

شکلاتی تلخ در عمق گلوست

شادی و شیرینی هم یک خانه اند

گر به جا باشند خوش و جاودانه اند

تلخی به از شادی بی ارزش است

مثل خربزه که بعدش لرزش است

زندگی مجموعه ای از لحظه هاست

گریه ها و اصطراب و خنده هاست

مرد آن است که چون آهن بود

در میان لحظه ها یک من بود