نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

ترس

من از فتنه مهتاب می ترسم 

از غربی ترین گلگو نه آفتاب میتر سم 

من از سکه و زر 

از سایه تزویر  

از ریشه های تنومند اختلاس 

از آیینه زنگار سیاست از آرایش ماه 

در گرگ و میش زندگی 

از شب 

از خواب لاله های عشق 

از بوق نیرنگ در گل های شبپوری 

از بیداری یک کودک بی تاب می ترسم 

من از روزی که پژمردت گل نایاب می ترسم 

من از شهر شلوغ 

از کوچه های خالی از احساس 

زقهر اعتماد 

از مرگ رفاقت در کویر تشنه و بی آب میترسم 

من گر زدن دریا

از تاراج ماهی ها 

از خستگی یک کارگر  در نمک زارها 

به دستان  دسسیسه 

به فرمان ارباب می ترسم 

من از سیلاب خاک بر دامن صخرا  

ز ترس یک علف که از ترس نمی روید کنار جوی آب می ترسم 

من از آرایش ماه 

در آیینه برکه 

زعکس وارانه یک بید که می اندازد به دامانش لرزه و تشوش 

ز رویای گل آلوده یک خواب می ترسم 

من آینده مبهم 

که میسوزد جنگل سبز خیالم را 

به دست کودک ناباب می ترسم


غمنامه عشق

درمسجد امشب دیو کمین است

شکاراو شیر حیدر دین است 

آفتاب نمی تابی چرا امروز 

دانی که نورت پر ز تسکین است 

صبح گشته و مهراب تاریک است 

خاری که آنجاست زهر آگین است 

شق القمر کردند فرق ماه 

مهراب از خون سرخ و رنگین است 

این ماتم جانسوز تنهایی 

بر شانه های باغ سنگین است 

در شهر عشق بن بست یک کوچه 

الغوزشان با اشک آمین است 

بقض خفه کرده دو برادر را 

بر آه آنان مهر تمکین است 

اشکان چشم دختر مهتاب 

بارانی از یک سیل سهمگین است 

دلدادگان حضرت داور 

دانند که رسم زندگی این است 

جز صبر و تمکین بر رضائ حق 

داغ پدر چون کوه سنگین است 

یک شهر از داغ تو می نالند 

در کوی دیو سینه پر از کین است 

تاریخ فزت الکعبه را ثبت کرد 

اینک علی شهید آیین است

من یه آسمونه پر ستاره

من یه آسمونه پر ستاره 

من و طاله که هی سی مه بیاره 

من یه لو خنه ویه دل شاد 

من کسی که و مه دل سپاره 

من تاجی که هی ها و سر مه 

من و کسی که ها دور ور مه 

من و یه باغچه و سه غنچه گل 

چی جومه کودری هان د ور مه 

من گرمی دس پیر دایم 

من کسی که من سی خم هایم 

من چتری که خم هایم و سایش 
من کسی که ها یایه و سایم 

دعا کنم خدا دیار سرم با 

عزیزم همیشه دور ورم با 

تو هم عزیزمی که ها ین خونی 

و خنه تو حنک ای جگرم با


دویدیم و دویدیم

دویدیم و دویدیم 

به هیچ جا نرسیدیم 

جوانی رفت پیر شدم 

ما دیگه نا امیدیم 

دستا به جایی بند نیست 

درون جیبا خالی است 

حقوق یک ماه ما 

برای چند بدیهی است  

این همه وام پر سود 

برای یک نیاز بود 

اگر نمی گرفتیم 

باز هم می شدیم نابود 

به سرعت میرن بالا 

از پفکه تا کالا 

دیروز بهتر از امروز 

فردا بدتر از حالا 

از رو با هم رفیقیم 

چو گوهر و عقیقیم 

از پشت هم می زنیم 

مثل لبه تیغیم 

خدا به ما رحم کنه 

درمون این زخم کنه 

هرکس شعر بخونه 

شاید کمی اخم کنه 

ولی این واقعیت 

مانند یک عادت 

اگر اینجور بمونه 

اون موقع ماهییت 

ایرونی با غیرت 

باید بگیریم عبرت 

خوبی به هم دیگه 

باید بشه یه عادت 

ماهییت ایرونی 

له نشه با گرونی 

تلاش کنیم آباد شه 

یلا که تو می تونی


سوختیم از آفتاب

سوختیم از آتشت ای آفتاب 

پشت ابر اندی بمان دیرتر بتاب 

ما به باران خدا محتاج تریم 

پس چرا می آیی اکنون با شتاب 

سهم تو از آسمان باشد سه ماه 

بیشتر از این نیست ماندن را ثواب 

ظهر ها وقتی که برق ها می روند 

می شویم چون گوشت بریانی کباب 

دستمان کوتاست بهر اعتراض 

می کنیم با ناسزا تو را خطاب 

سوختیم از آتشت ای آفتاب 

لعنتی زود تر برو دیگر متاب