شوق داشتم تا بیایی
تو هدیه خدایی
گر چه دی بود و هوا سرد
گرمی کانون مایی
من تو را فاطمه خواندم
تو سزاوار ثنایی
شکر کردم به جمالش
نذر کردم که ببایی
نفس من نفس تو
من درختم تو هوایی
بیست ویک سال سر ذوقم
نورچشمهای بابایی
تقدیم به نفس بابا