نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

نگاره سبز

آموزش فارسی اول ابتدایی همراه با شعر

اینجا چلچله ها به روی نی می خوانند

راز لاله های مانده را میدانند

یک دسته پرستوی مهاحر اینجا 

از داغ و فراق لاله ها گریانند

هرکس گلی به سینه اش بگرفته 

با زمزم عشق خاک گل را شسته 

  گوید گل عزیز و عریان خفته  

از داغ و فراق تو همه حیرانند

پاها ورم کرده از سختی راه 

چشم ها نمی خوابند از حسرت و آه 

دنیا سیاست در قاب تگاه 

از داغ و فراغ لاله ها می خوانند

آفتاب تمی رسد بر عرصه خاک 

از کثرت سینه های سرخ و چالاک

دشمن ستیزان غیور و بی باک

از داغ و فراع لاله ها می خوانند

امروز بلند نوحه می خواند باد 

بر گوش فلک زند به طعنه فریاد 

آن روز اگر شکستید حرمت داد 

امروز سپاه لاله ها عصیانند

بین الحرمین امروز عجب غوغایی است 

یک کاسه شراب پر از شیدایی است

مستی اینحا بالا تر از دانایی است

حال لاله های خفته را می دانند

بر گوش کر زمانه آویز شده 

شمشیر جهاد لاله ها تیز شده 

صبر همگان ز جور لبریز شده 

نابودی کفرو ظلم را خواهانند

زلف سیات

سقه زلف سیات وچش مست 

خدا دونه که مه هام د هوست 

کاسه گدایی دسم هام و پا دیگ 

چی بکنم که کمچه ها و دست 

روزگار

گیرم که روزگار به کام من و توست 

رامشگرشهر کنون به دام من و توست 

از بازی روزگار چه دانیم .فردا 

که سرورما همان غلام من و توست

مسجد

مسجدم کلبه کوچکی است از شاخه یاس 

داخل کوچه گلهای سپید 

سبزه هایش  خرم 

بوته هایش

 همه با احساس

وسعتش 

پهنه دستان خدا 

منبرش

 بوته یک گل سرخ 

گنبدش به بلندای طلوع افتاب 

پنجره ها همه ازجنس بلور 

پیش نمازش پرستوی مهاچر 

و چکاوک بلند میخواند 

نماز سحری

میتراود در ان حاله نور 

مردمانش ماهی 

داخل تنگ بلور 

روی بامش خداوند هر صبح 

با قد م های ظریف اذان 

می کند مردم شهر را بیدار 

مردمی یک نفره بس من ومن 

وقت دیدار خدا امده است 

انقدر هست خداوند نردیک 

بوی عطرش  را به جان می فهمم 

با همه احساسم 

با همه ادراکم 

ودر این باغ خدا مال من است 

نه به نامش جنگی 

نه به نامش ننگی 

هرکسی با افکارش 

با همه کردارش

نزد من محترم است

ته به زیبایی گلهای شقایق می بالم 

نه به زشتی 

نه سیاهی 

نه قیافه 

نه نزاد 

چون خدای من واو 

تمها یکی است 



انصاف

گر به جای صدحرف یک جو عمل بود  

هر مشکل  ما سهل هر مسله حل بود

با ارر نی انصاف در این دوره بیمار 

بر دامن هر گل صد شهد عسل بود

باشیم همه هم دل و هم سفره و همراه

همبستگی ما چو یک صرب المثل بود

.ر من بکنم کار خودم را به درستی و شما هم 

زیبایی دنیا دراین ملک و محل بود

خود خواهی و کم کاری ما گشت بلایی

پایان همه زحمت ما تبدیل به بدل شد